محور کتاب «مسالکالمحسنین» طالبوف، بیان مسافرت چهار جوان است که با هدف علمی به صعود از دماوند میروند.گروه متشکل است از دو مهندس به نامهای مصطفی و حسین،یک پزشک به نام احمد و یک معلم شیمی به نام محمد. این گروه با نظارت یکی از وزیران دولت، از اداره جغرافیایی مظفری قرار است به مدت سه ماه با صعود به قلهی دماوند،گزارشی از معدن یخ در شمال تهیه کرده و ضمن گردآوری بعضی اطلاعاتِ دیگر، نقشهی جغرافیایی هم از این مسیر فراهم آورند. مسافرت از تهران آغاز میشود. طرح و پسرنگ کتاب در واقع وسیلهای است تا نویسنده افکار خود را بیان کند.
بعد از آن، راوی برای ارائهی تصویری از تفکر سنتی، دیالوگی را بین خود(مهندس محسن) و یک تن از آیتاللهها بیان میکند که مخالفت و بیخبری او را از دانش جدید نمایان کند. در این قسمت از کتاب، آیتالله نمایندهی تفکر حوزوی است که انسان را در خدمت دین میخواهد و بر آن است که مجهز شدن به اعتقادات و مناسک دینی، اداره و سعادت دنیوی و اُخروی را برای فرد و جامعه درپی دارد:
«فرمود من شما را از زوار عتبات عالیات میپنداشتم. میخواستم التماس دعا بکنم، که به زیارت اماکن متبرکه مشرف خواهید شد. واقعا اگر سفری در عالم هست، سفر کربلای معلا یا سفر حجاز مغفرتطراز است لاغیر. خیلی جای افسوس است که مجهولیات فرنگیان رفتهرفته در ایران جای معلومات را گرفته و به عنوان معارف اشتهار یافته و جوانان ما را از تعلیمات مسائل دینیه بازداشته.»(ص86).
«اگر به کربلا بروید، به هر قدم که بردارید ملایک در جنت درختی برای شما میکارند. بعد از شرفیابی روضات مطهرات هیچ گناه صغیره و کبیره در نامۀ اعمال شما نمیماند، همه را محو میکند. اگر در سفر و زحمات شما نیز این نتایج است بگویید و الاّ زحمت خود را لغو و تضییع اوقات بشمارید. صفحۀ کتاب دین را باید افزود و اجر جزیل گرفت، نه جغرافیا و عقاید یونانیان بتپرست را.»(ص87).طالبوف میکوشد به نحوی که گوینده برآشفته نشود،با پاسخ درخور و مقنعی از دنیای جدید آگاهش کند.
در ادامه، راوی در پاسخ به این پرسش که سبب پیشرفت و ترقی بلاد اروپا را در چه میداند، و در بیان معنای «سیویلیزاسیون»، آنچه را بیان میکند میتوان هم انعکاس نگرشِ بیشترِ ایرانیان در مورد غرب دانست و هم تفکر طبقهای را که راوی در آن قرار دارد.
راوی در بیان «علت اصلی ترقی ملل غرب» بر آن است «یکی این است که آفتاب علم و صنعت از مغرب زمین طالع شده. و دیگر قانون ایشان است که خود ملت برای امور خود وضع میکنند و حکومت اجرا میکند».(ص94). گفتوگوی زیر میان راوی و آیتالله نشان میدهد که نویسنده تلاش میکند امتیاز قانون عرفی و انطباق قوانین شرعی با تغییرات و تحولات اجتماعی، ی،فرهنگی و . را گوشزد کند:
«گفت خیلی خوب قانون یعنی چه؟ گفتم قانون یعنی فصول مرتب احکام مشخص حقوق و حدود مدنی و ی متعلق به فرد و جماعت و نوع را گویند، که به واسطۀ او هرکس کاملاً از مال و جان خود مطمئن و از حرکات اخلاف خود مسئول بالسویه میباشد. گفت مگر احکام شرعی ما حقوق و حدود را مشخص نکرده؟ گفتم چرا برای هزارسال قبل بسیار خوب و به جا درست کرده، بهترین قوانین تمدن و شرایع ادیان دنیا بوده و هست ولی به عصر ما که هیج، نسبت به صدسال قبل ندارد. باید سی هزار مسئلۀ جدید بر او بیفزاییم تا ادارۀ امروزی را کافی باشد. واضح است احکام هر عصر متعلق به زندگی معاصرین، و در طبق سهولت معیشت آنها وضع شده.»(ص95-94).
https://t.me/khayyamabbasee
دراکولیچ در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»، بخشی را به وضعیت نیازهای ابتدایی مردم و به خصوص ن اختصاص داده. حکومتهای کمونیستی اروپای شرقی پیش از فروپاشی در سال 1989، حکومتهای توتالیتری بودند که از یک سو ادعای بهشتی کردن دنیا را داشتند، و از سویی، از تهیه احتیاجات ابتدایی مردم درمانده بودند. برای ما باورش آسان است که حکومتی نتواند شیرخشک، ماست، شکر یا نوار بهداشتی نه، کاغذ توالت و مسکن تهیه کند( تهیه و نه تولید). دراکولیچ، سخنی از سر حکمت گفته. اینکه در زندگی ذیل حکومتهای توتالیتر، دنیای ت، انتزاعی نمی شود و آدمیان ناچاراند مستقیم چنگ در چنگ ت بندازند و با آن مواجه بشوند. مقابله با حکومتی که عین مرض طاعون است.تصورش آشناست: انسانی بدون برخورداری از حمایت قانون، بدون حمایت صنف، اتحادیه، انجمن، حزب، باشگاه و .؛ در مقابل حکومتی که اقدام اول و آخرش، قوه قهریه است.دراکولیچ می گوید ما ناچار بودیم مستقیم با ت رو در رو بشویم چون راه دیگری نداشتیم. ت « به صورت نیرویی خشن، بی رحم و آشکار باقی می ماند که تمام چند و چون زندگی ما را تعیین می کند.چه بخوریم، چطور زندگی کنیم و کجا زندگی کنیم». در این مبارزه، به نظر می رسد که حکومت استیلای مطلق دارد. در این نبرد نابرابر، فرد فرد آدمها یا قربانی و معدوم می شوند یا در خلوت، ترس هایشان را می لیسند. اما به روایت دراکولیچ، چنین حکومتی پیش از آن که در عرصه ی ایدئولوژی و فلسفه ت شکست بخورد،«در حیطه امور پیش پا افتاده زندگی روزمره» شکست می خورد.در این کتاب از قول یوگنی یوتوشنکو ( شاعر شوروی) نقل شده که در برلین شرقی، وقتی زنی بیست جور سوسیس را یکجا دیده، غش کرده. وقتی به هوش آمده، پرسش ساده ای داشته اما پاسخی پیچیده: چرا؟. اخه چرا؟.
ما از «فقر فلسفه»، «فقر فلسفه ت» و بیشتر، از «فقر فلسفه آزادی» رنج می کشیم. ما بر خلاف غربی ها که فراوان در بیان و تبیین فلسفه آزادی نوشتند و ابتدا آن را به صورت انتزاعی تئوریزه کردند، فلسفه و فیلسوف «آزادی و ت» نداریم. در روزگار ما، به نظر می رسد آزادی انسانها و جان انسانها چنان از منزلت و حرمت افتاده که هم ردیف چیزی چون قطعات ماشین یا ادکلن اصل یا شیرخشک فاسد نشده، نشسته است.ما که مفتخریم که «در ت دخالت نمی کنیم»؛ ما که از فلسفه انتزاعی در مورد ت و آزادی محرومیم؛ به نقطه ای رسیده ایم که خودکشی و خودسوزی دیگران برای داشتن ابتدایی ترین و کمترین حق زندگی اجتماعی را چیزی چون مایحتاج روزمره می بینیم.طرح این یادداشت برای توجهدادن به خودسوزی «سحر خدایاری، دختر آبی» است.
این پرسش آلتوسر همچنان برای ما پرسش جدیاست. آلتوسر در تبیین کارکردهای ایدئولوژی، با الهام از تحلیلهای مارکسیستی، مفهوم « دستگاه ایدئولوژیک دولت» را برای پاسخ به پرسش بالا به کار میگیرد یعنی « مجموعهای از نهادها که طبقۀ حاکم از طریق آنها سلطۀ اقتصادی خود را حفظ میکند: حکومت، خدمات مدنی، دادگاهها، پلیس، زندانها، ارتش و غیره». وی دستگاه دولت را در دو مجموعه نهادی متمایز میکند: دستگاه سرکوبگر دولت (RSA) و دستگاههای ایدئولوژیک دولت(ISA).
دستگاه دولت عبارتند از : حکومت، نمایندگان ارتش، پلیس، دادگاهها، زندانها و. ؛ اینها در موارد جدی از طریق خشونت وارد عمل میشوند اما همیشه این خشونت فیزیکی نیست.
«دستگاههای ایدئولوژیک دولت» (ISA ) نیز شامل اینها میشود: ISA دینی ( با توجه به دین حاکم در هر کشوری)؛ ISA آموزشی ( مدارس و دانشگاهها)؛ ISA خانوادگی؛ ISA قانونی ISA ی؛ ISA تجاری؛ ISA ارتباطی ( انواع رسانهها)؛ ISA فرهنگی ( ادبیات، هنر، ورزش).
هم دستگاه سرکوبگر دولت (RSA) و هم دستگاههای ایدئولوژیک دولت(ISA) به صورت مکمل عمل میکنند تا منافع طبقۀ حاکم را حفظ کنند. یکی از طریق خشونت و زور عریان و دیگری از طریق ایدئولوژی.
به اعتقاد آلتوسر، ایدئولوژی در دوران مدرن از راه آموزش کارکرد اجتماعی خود را انجام میدهد: در مدرسه؛ در خانواده و در دانشگاه. هر گروهی از گروههای اجتماعی نیز با توجه به نقشی که در جامعه دارد، به صورتی از ایدئولوژی حاکم مجهز میشود و در اجرای این نقش میکوشد. اجرای نقش هر گروه یعنی توجیهگری توسط یک گروه؛ یعنی استثمارگری یا عامل استثمار توسط یک گروه و البته نقش استثمارپذیری توسط گروه یا گروههای تحت سلطه. اگر آدمهای تحت سلطه در حکومتهای توتالیتر را بتوانیم «سوژه» بنامیم، به نظر آلتوسر، این حکومتها یا ایدئولوژی آنها، «سوژه را خطاب» میکند.خطابکردن در معنای صدا زدن، فراخواندن و استنطاق و بازجویی توسط پلیس. به این ترتیب، ما به عنوان انسانهای استثمارشده، از تولد به بعد در معرض ارعاب و خطاب ایدئولوژی حاکم از یک سو و در معرض آموزش نرم توسط خانواده، مدرسه و مذهب قرار داریم و به صورت مستمر و بطئی، نقش استثمارشدگی را چنان طبیعی میآموزیم که بدون هیچ چرا گفتنی آن را میپذیریم. هر دو دستگاه مورد نظر آلتوسر، ترس مجازات خشن و نرم را وارد وجود ما کردهاند تا در صورتی که نظام حاکم، حقی را تضییع کند، از ترس مجازات، به اعتراض برنخیزیم. این، راز رضایتمندی ما به تداوم استثمارگری طبقۀ حاکم است.
در این میان، اگر کارکردهای مهم مراکز آموزشی مانند مدارس و به خصوص دانشگاه را یک: تولید علم و دو: تولید اخلاق بدانیم، در نتیجه، فارغالتحصیل مدرسه و دانشگاه بایستی مظهر و مروج این دو در سطح جامعه باشد.اگر مدرسه و دانشگاهی چنین کارکردهایی نداشتهباشند، نه مراکز آموزشی که محل تبلیغ ایدئولوژی حاکم توسط عملههای خود است. اگر نظام ی از دانشگاه، علم و اخلاق ایدئولوژیک مطالبه کند؛ آنگاه کسانی که بدون هیچ سرمایه علمی و تنها با اتکا به ایدئولوژی حاکم و تظاهر به وفاداری به نظام ی و با «سهمیه ایدئولوژیک» رشد کردهاند، نقش عامل ایدئولوژی را در دانشگاهها و مدارس بازی میکنند و با ترساندن با مجازات نرم و خشن و تبلیغ و خطاب کردن، صدای هر ابداع و نوآوری و سخن تازه و اعتراض و معترضی را خفه میکنند؛ یعنی کارکرد انتقادی دانشگاه به کارکرد آموزش سکوت و پذیرش استثمارشدگی تبدیل میشود. (برداشتی از تحلیل لوک فرتر در بارۀ آلتوسر).
Telegram (https://t.me/httpstmekhayyamabbasee)
بهرود (یادداشتهایی در جامعهشناسی و ادبیات)
درباره این سایت